دوران نوجوانی یه اخلاقی پیدا کرده بودم غذا می خوردیم تموم می شد سریع بدو بدو می رفتم دستشویی که سفره جمع نکنم D: ........ یه بار بعده شام همین کارو کردم..... اومدم دیدم اِ بابام نشسته و سفره هم سره جاشه مامانم و خواهرمم نیستن.... می پرسم کجان بابام میگه رفتن بیرون......... منم مطمئن بودم نرفتن... یه جایی قائم شدن :(.... خلاصه بیخیال سفره شدم خونه رو زیرو کردم پیداشون نکردم..... آخرسر اومدم سفره رو جمع کردم و تموم شد چایی ریخته بودم که دیدم اومدن ......... هنوزم که هنوزه نگفتن کجا بودن
-------------------------------
وای یعنی یه سوتی دادم در حد بوند اسلیگا تازه یادم اومد سر خیابون منتظر تاکسی بودم دو ساعت الاف . یه پرشیا اومد نگه داشت گفتم گور باباش منو می رسونه فوقش یه شماره می ده می گیرم دیگه . رسیدم سر کوچه گفتم مرسی حالا با اخم . داشتم می رفتم احساس کردم گفت : شماره تو نمی دی ؟ گفتم : من شماره مو بدم ؟ دیگه چی ؟ شما شماره تو بده می زنم تو موبم گفت : چی می گی خانم می گم کرایتو نمی دی ؟ واییییییییییییییییییی
-------------------------------
این سوتی یکی از دوستامه: یک بار که خسته و کوفته داشته از دبیرستان میرفته خونه صد متر مونده به ایستگاه اتوبوس میبینه که اتوبوس اومد تو ایستگاه ایستاد، از اون جایی که اتوبوس دیر به دیر میومده و این بنده خدا هم نای منتظر موندن برای اتوبوس نداشته شروع میکنه به دویدن بلکه به اتوبوس برسه... خلاصه سعیش بی نتیجه میمونه و از اتوبوس جا میمونه... یه چند دقیقه یی که تو ایستگاه منتظر اتوبوس بعدی ایستاده بوده میبینه که بقیه دارن چپ چپ نگاش میکنند، با خودش فکر میکنه که: کوفت مگه از اتوبوس جا موندن جرمه؟ که
یهویی باد میاد و احساس میکنه پاهاش یخ کرد، نگاه میکنه میبینه کش شلوارش گشاد بوده شلوارش اومده پایین... بیچاره میگفت نفهمیدم چه جوری شلوارم رو کشیدم بالا و اولین ماشین رو دربست کردم و از اونجا در رفتم!